مرور خاطرات اردکلویی های مقیم اهواز... مسعود نادری

با سلام خدمت خانواده محترم خدرزاده 

خداوند "عمو حبیب" پدر مهربان و زن عمو  مادر گرامی و خون گرم ، مرحوم آقا غلام را رحمت کند . 
دوران خوبی با هم داشتیم

ادامه نوشته

روز معلم گرامی باد

     بدینوسیله روزمعلم را گرامی میداریم و یادی میکنیم از معلمان دلسوخته و گرانمایه ای که برای ما و فرزندان این آب و خاک با همه مشکلات و ناهمواریهای مسیر کار و زندگی با عشق و علاقه به پرورش و آموزش نسل نو ادامه میدهند و چراغ دانش را در دل رهپویان روشن نموده و زنده نگه میدارند.

بدینوسیله یاد معلمان عزیزی را گرامی میداریم که دیگر در بین ما نیستند :

مرحوم خسرو جعفری مرحوم اسماعیل جباری مرحوم  یوسف حسینی ومرحوم احمدآقا حسنی 

و پاس میداریم یاد معلمان عزیزی که در قید حیات هستند و احترامشان بر ما واجب است.

همه شما عزیزان را دوست داریم و همیشه مورد احترام ما هستید.معلمان عزیزی چون حجت اله آقامحمدی ـ کاظم جباری ـ کوثر جباری ـ معصومه جباری ـ خجسته جباری ـ فاطمه جباری ـ مهرناز جباری ـ محمود بیدمال ـ احمدآقا نوروزی ـ زیبا زمانی ـ سهراب زمانی ـ بهرام زمانی ـ تورج زمانی ـ ایرج زمانی ـ غلامرضا بختیاری ـ سیروس صفدری ـ کاووس صفدری ـ ثریا صفدری ـ مهناز ترک ـ عالیه ترک ـ حمیرا جباری ـ غلامرضا آقامحمدی ـ علی آقامحمدی ـ ملیحه آقامحمدی ـ سعید حسینی ـ محمدصادق نادری ـ هوشنگ جباری ـ هوشنگ آقامحمدی ـ خجسته جعفری ـ زینت حسینی ـ مهرداد جباری ـ مهرزاد جباری ـ علی زمانی ـ حسن حسینی ـ هوشنگ نادری ـ مسعود حسینی ـ سعید حسینی ـ بهروز نجاری ـ فتح اله غفوری ـ بیژن غفوری ـ زهرا غفوری ـ حسین ملکی ـ مهناز مرادی ـ  شهین مرادی زهرا آقامحمدی ـ ناصر آقامحمدی و همه عزیزانی که نامشان در این فهرست نیست و ... صدها معلم دلسوز دیگر اردکلویی .

روزتان گرامی باد

ادامه نوشته

به پاس بزرگ مردیهای جهان پهلوان تختی

غلامرضا تختي در روز پنجم شهريور ماه 1309 در خانواده اي متوسط و مذهبي در محله خاني آباد تهران به دنيا آمد."رجب خان"- پدرتختي- غير از وي دو پسر و دو دختر ديگر نيز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند."حاج قلي"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعريف مي کنند که حاج قلي در دکانش بر روي تخت بلندي مي نشست و به همين سبب در ميان اهالي خاني آباد به حاج قلي تختي شهرت يافته بود. همين نام بعدها به خانواده هاي رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگي" تبديل شد.

رجب خان با پولي که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه آهن زميني خريده و يک يخچال طبيعي احداث کرده بود و از همين راه مخارج زندگي خانوادگي پرجمعيت خود را تامين مي کرد.
ادامه نوشته

آقای علیرضا بشکوه (راهی) شاعر توانمند اردکلویی

دیشب با برادرم حاج عبداله تلفنی مذاکره داشتیم .در باره مقاله ای ادبی که در مجله ارتش چاپ و منتشر می شود صحبت کردیم . گفتند که شعری از یک شاعر ملایری که سرهنگ بازنشسته ارتش میباشد به همراه مختصری در مورد بیوگرافی آن عزیز نوشته شده اسم شاعر را علیرضا بشکوه قید کرده بودند که تخلص ایشان نیز راهی می باشد.داداش و زن داداش بعد از دیدن عکس متوجه می شوند که این بزرگوار کسی بجز علیرضا پسر مرحوم میرزاجان و مرحومه حلیمه خاتون اردکلویی نیست. لذا با شادی و شعف افتخار آمیزی موضوع را با بنده در میان گذاشتند تا پرس و جوی بیشتری در مورد این شاعر گرانمایه انجام دهم.پس از جستجو در اینترنت و اطمینان بیشتر از صحت موضوع و مذاکرات تلفنی با مادرم و دایی محمد آقا  و آقای عظیم گرامی توانستم شماره تلفن ایشان را بدست بیاورم .خوشبختانه خود ایشان گوشی را برداشت. ضمن معرفی خودم و ابراز خوشوقتی از اینکه با این بزرگوار هم صحبت شدم موضوع را عنوان نمودم ایشان هم ضمن خوشحالی از وجود وبلاگ اردکلو و فعالیتهای انجام شده اعلام فرمودند تاکنون دو مجموعه شعر را به زیور چاپ آراسته اند که یکی از آنها بنام آخرین نگاه می باشد و کتاب سوم ایشان نیز در حال آماده شدن است.بدینوسیله برای آن بزرگوار آرزوی سلامتی و موفقیت بیشتر داریم.

 ضمن تبریک به همه اردکلویی های عزیز سه قطعه شعر از این بزرگوار برایتان عرضه میدارم:

 نه از وصال تو مسرورم، نه از فراق تو غمگينم

بُوَد رضاي توام جانا، مُراد و مكتب و آئينم

بزن شرارم و خاكستر بكن تمام وجودم را

كه سوز عشق تو مي باشد هميشه مايه ي تسكينم

به اوج مي بَردم مهرت، به خلسه ، مي روم از عشقت

همينكه ياد تو را دارم، انيس ماهم و پروينم

براي من نكند فرقي، گدا يا كه شهم خواني

كه جز به دولت مهرت، من ،فقير و عاجز و مسكينم

بپاي آبله، طي كردم ره وفاي تو را عمري

كه تا شود مگرت باور كه در وفاي تو من اينم

نترس و هر چه كه مي خواهي بزن به ناوك مژگانت

مرا كه صيدم و در دامت ز روزگار نخستينم

پُر است غصه اگر قلبم، خوشم كه " راهيِ " گلزارم

و لحظه لحظه ي عمرم را زباغ عشق تو گلچينم

*******

درگير بغض فاصله هايي، هنوز هم
    از خويش واز زمانه جدايي، هنوز هم
    بيرون كن از حريم وجودت غرور را
    تاكي دچار چون وچرايي، هنوز هم
    دوران خودسري و منيت گذشته است
    دردا كه پيرو من ومايي، هنوز هم
    چشمت به نقش ظاهر دنيا گرفته خو
    بنگر اسير رنگ و ريايي ، هنوز هم
    با اين همه غرور مجازي كه در توهست
    در حيرتم چرا سرپايي، هنوزهم
    از راز اصل خويش گمانم كه غافلي
    كين گونه مست وهرزه گرايي، هنوز هم
    يك لحظه سربه جيب تفكر فرو ببر
    تا پي بري كه در چه فضايي ، هنوز هم
    نازم به همت تو كه « راهي» دراوج فقر
    مسند نشين كوي رضايي، هنوز هم

*******

ماحصل زندگي ، جز عمل پاك نيست
     هركسي اين گونه زيست ، نادم و غمناك نيست
     ساده و يكرنگ باش در همه كارها
     چون كه به جز سادگي باب دل پاك نيست
     حد و حدود تو را كرده معين خدا
     از چه در اين ره تو را قدرت ادراك نيست
     ذره اي از خاك تو جوهر ذات خداست
    جوهر ذات خدا در خور امساك نيست
    هركه برون شد زخود، ره به سوي حق برد
     حق طلبي شيوه هر دل شكاك نيست
     عاشق راه خدا، ره نبرد سوي كفر
     وسعت درياي عشق منزل خاشاك نيست
     اي به جهان كرده خوش، جان و دل خويش را
     خيز و در آي از قفس، جاي تو در خاك نيست
     عرش وزمين را خدا، بهر تو آراسته
    جايگه سير تو جز دل افلاك نيست
     دل به تباهي مده « راهي » اگر عاقلي
     معبر لطف خدا در دل ناپاك نيست
    عليرضا بشكوه ( راهي )

هفته دفاع مقدس برغیورمردان وشیرزنان دلاور وطن مبارک باد

ادامه نوشته

شعری بسیار بسیار زیبا ارسالی از طرف خانم خجسته جعفری

خورشید را با خنده ات

مهمان باغ روستا کن

لیلای من !

ای دستهای عاشقت باغ بهارانم

وقتیکه من مردم

وقتی که جوبار کلامم

بذر گلی بر خاک غم ننشاند

وقتی که بی اندوه خاموش برادرها

از زخم زرد روستا

درتنگنای کوچه باغان بی خبر ماندم

وقتیکه بی لبخند دهقان 

در آرزوی ساقه سبز سلام گرمشان خفتم 

بر نعش من

گلها ی سرخ دوستی بنشان

وانگه مرا با چشمهایی بی گل گریه

در حجله ای از گور بگذار

لیلای من ! 

وقتی که من مردم  

یادت همیشه باشد این پیغام

سهم نگاه روستایی را 

درازدحام دستهای شب نیاویزی

خورشید را با خنده ات 

مهمان باغ روستا سازی

حتی اگر گاهی 

گشت وگذار تو

از مالروی خاکی ده شد

همکاسه خوبی برای میزبان باشی

گاه بهاران

وقتیکه اجزاءتنم قوت زمین خسته میگردد

تو رویش گلساق گندم را

درکشتزاران برادرها تماشا کن

وانگه برای آبسال بعد

دستان سرشار از نیازت را

همچون کتابی از دعا واکن

تا روح من پشت چپرها شادمان باشد

وقتی که من مردم  

اندوه ابر دیدگانت را

بر قبر من بنشان 

آن را طنین خنده ای کن بر گل گندم  

تا در سیاهی شبان گور 

برق درونتاب وفایت را  

با عشق دریابم

لیلای من!

تنها امیدم

قلب پاک و مهربان تست  ! 

شعر از عباس باقری

 

ادامه نوشته

معرفی شاعری ارزنده

آقای محمد جعفری فرزند جناب آقای عبداله جعفری (رزمنده و جانباز سالهای دفاع مقدس) است

 ایشان بواسطه شغل پدر که ارتشی بودند تحصیلات ابتدایی خود را در شهر نفت سفید از توابع استان

 خوزستان و مقطع راهنمایی و هنرستان در رشته برق را در شهرهای اهواز و تهران گذراندند .

 پس از خدمت مقدس سربازی در رشته تاسیسات آموزشکده فنی اصفهان پذیرفته شده و موفق به

 اخذ فوق دیپلم در این رشته شدند.سالهایی از عمرش را در سازمان هلی کوپتر سازی و سالهایی را در

شرکت آب و فاضلاب اهواز مشغول به کار بودند اما چون روح لطیف و در عین حال قالب ناپذیر ایشان

مناسب محیطهای خشک اداری نبود از این مشاغل کنار کشیدند و سختی غربت و دوری از وطن را 

به مدت چهار سال به جان خرید و با کوله باری از دانش و تجربه به کشور بازگشتند.

عمده افکار و احساسات لطیف و رقیق او که در شعرهایش نمایان است نشات گرفته از خاطرات دوران

 کودکی ایشان است که تابستانها در اردکلو سپری می شد و این دلبستگی به اردکلو و فرهنگ آن که

 در عمق جان اوست یادگار همان دوران است.

همچنین در اشعارش می توان تنهایی و دل نگرانیهای پسری منتظر پدر مجاهدش را دریافت که به مدت

هشت سال جانش را در کوله پشتی اش می گذاشت و به جبهه های جنگ برای دفاع از وطن و

اعتقاداتش می شتافت.

وقتی از ایشان خواستم به تقاضای خوانندگان عزیز وبلاگ مختصری در مورد خودش بنویسد

مطلب زیر را برایم ارسال نمود:   

 سلام عمو

هر چي فكر كردم ديدم بجز مشخصات شناسنامه اي چيزي به عنوان بيو گرافي ندارم شايد چيز هائي كه يكي مثل من جزء بيو گرافي خودش ميدونه را نميتونه بيان كنه يا قبلا با چند نفر زندگينامه اش را به اختصار يا بريده بريده تست زده ديده باور نمي كنند يا اصلا برايشان مهم نيست .

زندگي نامه افرادي مثل من براي افرادي مثل من دوست داشتني و قابل باور و حتي ستودني است .

پس بهتر است بگوييم كه محمد در روز اول تير سال 44 در اردكلو بدنيا آمد .ليسانس مترجمي انگليسي دارداسم پسرش اميد است چون هميشه به اميد نياز داشته و از شغل او هم نگوئيم بهتر است و فعلا فعلا فعلا در همدان زندگي مي كند.شعرهايش هم سنتي هستند هم نو ، شعرانگليسي هم گفته است.شعر گفتن را از 32 سالگي شروع كردو در شعر هايش از مضامين با ارزش استفاده مي كند 

  با تشكر محمد جعفری

 

موذن پیر ازمیان ما رفت_ تسلیت بمناسبت درگذشت مرحوم محمد آقا ترک

دیروز مراسم ختم مرحوم در تهران مسجد امام رضا برگزار شد

ضمنا مراسم دیگری در تاریخ ۸/۶/۸۸ در ملایر منعقد می گردد

ادامه مطلب را بخوانید...

ادامه نوشته

یادی از گذشته ها(شب با شبچره و بی شبچره)

ادامه نوشته

فرازی ازوصیت نامه بسیجی شهید جمشید جعفری

ادامه نوشته

یادی از یک مرد والا همت

در سال 1320 شمسي مدرسه 6 كلاسه بهاراردكلو به همت مردي دورانديش و نوانديش افتتاح شد اين مساله باعث شد تا روستاي اردكلو بعنوان مركزيت و محوريت فرهنگي روستاهاي مجاور درآيد و بسياري از دانش آموزان مستعد را چه از خود روستا و يا روستاهاي اطراف به خود جذب كند دانش آموزاني كه بعدها مصادر مهم اجرايي و مديريتي ايران عزيز را در سطوح مختلف  برعهده گرفتند. اين مرد والاهمت كسي نبود جز حاج سلطانقلي جعفري ، او كه دوران جواني خود را در قشون قزاق و نظامي گري گذرانده بود بخوبي مي دانست اگر بچه هاي اين سامان با سواد روز آشنايي پيدا كنند بهتر مي توانند براي زندگي شخصي خويش و جامعه ايراني مفيد باشند.از اقدامات مفید دیگری که ایشان به انجام رساندندتلاش درایجاد حمام بهداشتی (دوشی جدید) و ایجاد جاده شوسه از سامن تا اردکلو بود که روستاهای قلعه میرزا ـ قلعه نقدعلی حاجی خدر و پیرسواران از مواهب این جاده بی بهره نماندند .

خداوند به او شش فرزند عطا نمود به نامهاي  سهراب ، بهرام ، خسرو ، ناصر ، فاطمه و خجسته . كه از ايشان دو پسر ارشد (سهراب و بهرام)راه پدر را در نظامي گري ادامه دادند و سالهاي جنگ تحميلي را به دفاع از وطن عزيز مشغول بودند ، خسرو و خجسته به شغل معلمي پرداختند و به تعليم و تربيت بسياري از فرزندان اين ديار همت گماردند.پسران حاج سلطان همگي به رحمت حق پيوستندو

اما بهتر مي دانيد كه گل سرسبد اين خاندان عزيزي است به نام شهيد جمشيد جعفري (فرزند بهرام)كه جان خويش را در راه وطن اسلامي و در زماني كه دشمن بعثي به خاك پاكمان تجاوز كرده بود فدا نمود.خداوند روح تمامي اين عزيزان را بيامرزد.

 

 

زندگینامه یک سرباز وطن

نام : عبدالله
نام فامیل : جعفری
نام پدر : محمد حسین
نام مادر : صغری مرادی
تاریخ تولد : 5 – 10 – 1317
محل تولد : اردکلو
تحصیلات: سیکل
تاریخ استخدام در لشگر 92 زرهی : 5 – 10 – 1335
نوع استخدام : درجه دار کادر
رسته : پیاده
فرمانده دوره آموزشی : تیمسار شهید فلاحی
مسئولیتها : مربی چریک و ضد چریک – مربی دروس نظامی – فرمانده ارکان – معلم مبارزه با بیسوادی ارتش
حضور در عملیاتهای رزمی علیه دشمن بعثی : مرز مهران سال 1354 – سال 1359 به بعد
پاسگاه صفریه – تپه هاي الله اکبر 1 و 2 – ارتفاعات شعیبیه – طریق القدس – تنگه چزابه – رقابیه - فتح المبین – چنانه – بیت المقدس 1 و 2 – رمضان – شلمچه – گردزین کردستان – خیبر – جزایر مجنون – کوشک – حسینیه – سه راه فتح
در صد جانبازی : 35 درصد از ناحیه چشم – گوش - اعصا ب
افتخارات : اعزام به سفر حج به خاطر مساعی فراوان در جبهه ها
تاهل : ایشان در سال 1340 با خانم فاطمه نجاری ازدواج کردند که ثمره آن سه فرزند دختر و یک فرزند پسر می باشد و ایشان همیشه موفقیت خود در انجام وظایف کاری را در گرو مساعدت همسر و فرزندانش می داند.
بازنشستگی : ایشان در تاریخ 5 – 10 – 1365 با درجه ستوان یار یکمی به افتخار بازنشستگی نائل گردید
فعالیت های پس از بازنشستگی : مدیریت داخلی پروژه های عمرانی به مدت 15 سال
وضعیت فعلی : ایشان در منزل شخصی خویش در تهران زندگی می کنند و همیشه از زادگاه خویش اردکلو به نیکی یاد می کنند
به امید موفقیت و سلامتي روزافزون ايشان

یک عکس قدیمی